جدول جو
جدول جو

معنی بنات النار - جستجوی لغت در جدول جو

بنات النار
(بَ تُنْ نا)
انجره است. (فهرست مخزن الادویه). گزنه. قریس. حریق. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنات الما
تصویر بنات الما
جانوران دریایی، مرغان دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
دو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بنات النعش صغرا یا دب اصغر و بنات النعش کبرا یا دب اکبر، هفت خوٰاهران، هفت برادران، هفت برارو، هفت اورنگ، هفتورنگ
بنات النعش صغرا: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بنات النعش کبرا و دارای هفت ستارۀ روشن که ستارۀ قطبی (جدی) در آن قرار دارد، دب اصغر، هفت اورنگ کهین
بنات النعش کبرا: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی، دارای هفت ستارۀ روشن، دب اکبر، هفت اورنگ مهین
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تُلْ)
هضبه های کوچک. تلهای خرد. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بُ ن نا)
قریه ای است بمسافت کمی در مشرق شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُدْ دُرر)
حمار وحشی. الاغ وحشی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بُ تُنْ نا)
جمع واژۀ بیت النار. آتشکده ها. آتشگاهها. رجوع به بیت النار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ اَ)
جویهای خرد. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) (آنندراج) ، ماران، چون که مانند طبق گرد خود چنبر می زنند، داهیه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ بَ)
ابرهای سپید و نیک. بنات بخر با خاء معجمه بهمین معنی است. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ بِ)
بارانها و مراد از ’بکر’ ابر است در اول پیدایش. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ رِ)
دختران حارث بن هشام که در حسن و گران کابینی بدیشان مثل می زنند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُدْ دَ)
حوادث زمانه. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(بَ تُزْ زو)
اضلاع و دنده های اطراف سینه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُسْ سَ)
شتر. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُصْ صَ)
اندیشه. (مهذب الاسماء). آنچه از اسرار و افکار و اندوه و غم بشب در دل وارد شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ فِ)
آراء و افکار و هر آنچه در اندیشه خطور کنند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ)
هر حیوان که در آب باشد. (مهذب الاسماء). آنچه در آب زندگی کند چون ماهی و پرنده و غورباغه. (ثمار القلوب ص 220). طایری است آبی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در ایام مد از اجناس حیوانات و بنات الماء و انواع ماهی و خایه های آن به آن عرصه احتباس کرده محفوظ دارند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 36). چشمه ای هست آب صافی در غایت عذوبت و سلاست خالی از تمامت بنات الماء. (ترجمه محاسن اصفهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
جانورانی در ریگ زارها که نرم و لطیف هستند و گاه انگشتان زنان را در نرمی و لطافت بدانها تشبیه نمایند و آنها را مشحمهالنقا و شحمهالارض نیز گویند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ هام م)
استخوانهای سر. (از المرصع) ، زن بی شرم بسیارفریاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
زنان بدان جهت که در جستجوی عیبها جد و جهد دارند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نا)
آتشکده. (دهار). آتشگاه گبران. (مهذب الاسماء). رجوع بدان کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
هموم و افکار و خیالات و احادیث نفس. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
هفتورنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ستارۀ معروف به هفت ستارگان در شمال و جنوب، چهار از وی را نعش و سه را بنات گویند. و آن دو اند: بنات النعش الکبری و بنات النعش الصغری. (شرفنامۀ منیری) :
جمعی دیدم چون بنات النعش از یکدیگر دورافتاده و رنجور و مهجور گردآمده. (مقامات حمیدی).
همیشه تا ز پراکندگی بنات النعش
بود چو روزی اهل هنر درین ایام.
ظهیر (از شرفنامه).
پیشگاه حضرتش را پیشکار
از بنات النعش و جوزا دیده ام.
خاقانی.
کعبه قطب است و بنی آدم بنات النعش وار
گرد قطب آسیمه سر شیدا و حیران آمده.
خاقانی.
جوزا سواردیده نه ای بر بنات نعش
ناقه نگر کجاوه و هم خفته از برش.
خاقانی.
شب مگر اندود خواهد بام گیتی را بقیر
کز بنات النعش هستش نردبان انگیخته.
خاقانی.
مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد
از برای مدح تو آید فراهم چون پرن.
سوزنی.
سواد شب که برد از دیده ها نور
بنات النعش را کرده ز هم دور.
نظامی.
دویدند آن شگرفان سوی شیرین
بنات النعش را کردند پروین.
نظامی.
رجوع به هفت اورنگ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ مَ)
ابرهای سفیدی که در تابستان دیده میشوند. (از اقرب الموارد) ، موضوع قرار داده شده و گذاشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
هفت اورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات البحر
تصویر بنات البحر
ابرهای سپید
فرهنگ لغت هوشیار
مرغابی حیواناتی که عشق وانسی بزندگانی در آب دارند مانند: ماهی و طیور آبی و وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات الدر
تصویر بنات الدر
الاغ وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات البخر
تصویر بنات البخر
مه میغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبات انار
تصویر نبات انار
انجره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات الدهر
تصویر بنات الدهر
رویدادها پیشامدهای روزگار وقایع حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات الصدر
تصویر بنات الصدر
اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات الارض
تصویر بنات الارض
جوی ها رودها و دریاچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
((بَ تُ نَّ))
دب اکبر (خرس بزرگ، هفت اورنگ مهین)، دب اصغر (خرس کوچک، هفت اورنگ کوچک)
فرهنگ فارسی معین